شکوفه گیلاسم امیر مهدی جانشکوفه گیلاسم امیر مهدی جان، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره
یاس سفیدم محمد طاها یاس سفیدم محمد طاها ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

❤ امیر مهدی اقاقیای سفید و محمد طاها یاس سفید من❤

هندوانه شب یلدای مامان...

    سلام هندوانه شیرینم!نفس مامان از اونجایی که شما عاشق هندوانه ای و منم عاشق شما!تصمیم گرفتم یک سفره شب یلدا با حضور جناب اقای هندوانه!و شما دسته گل بندازم تا لذت ببری!عزیزم از خدا میخوام که تمام روزهای عمرت پربار و سرشار از شادی و سلامتی باشه نازنینم.امیدوارم اسمون یلدات پر از ستاره های شادی باشه عزیزترینم.         یه اسمون محبت یه کوله بار صداقت یه دشت پر ستاره پر از گلهای لاله برای قلب پاکت هدیه به روی ماهت....     ...
18 آذر 1391

اولین سالگرد راه رفتنت مبارک عزیزم!

  امیر مهدی گلم داریم کم کم به اولین سالگرد راه رفتنت نزدیک میشیم وقتی برای اولین بار ساعت 12:30 شب در 18 ماهگی راه رفتی و مامان و بابایی رو از نگرانی در اوردی و دلمونو شاد کردی .عزیزم هزاران بار خدا رو شکر کردم و شکر میکنم که سالمی نازنینم .همیشه از خدا سلامتتو میخوام و امیدوارم هیچ مادری نگران سلامت دلبندش نباشه چون واقعا سخت و دردناکه . روزهای سختی بود که راه نمیرفتی و همه دکترها فقط تا 18 ماهگی بهت فرجه داده بودند همه نگران بودیم تا اینکه خدای مهربون صدای خواهش های یک مامان نگران و دل شکسته رو شنید و خواسته اش رو اجابت کرد.عزیزترینم دوستت دارم میلیون میلیون.سالگرد اولین راه رفتنت مبارک ! تو طراوت بهاران تو سخاوت زمینی...
16 آذر 1391

شیطنتهای مداوم نازنین پسر قند عسل

  سلام شکلات مامان چند وقت پیش که از سر کار برگشتم دیدم کلیدم نیست تا خواستم به بابا زنگ بزنم گوشیم شارژ تموم کرد!رفتم خانه همسایه تا به بابا زنگ بزنم بابا امد و گفتم کلیدهامو گم کردم هر جا رو گشتم نبود بابایی میگفت کار کار خودته(امیر بلا)منم تا حدی مطمین بودم که هر چی هست زیر سر نازنین خودت هست تا اینکه عصر شد و همه جای خونه رو زیرو رو کردم ان روز با همکارم امدم خونه زنگ زدم و ازش خواستم تا ماشینشو بگرده بعد یادم افتاد چند وقت پیش با ماشین دوست بابایی رفتیم بیرون به اونم زنگ زدم تا اونم ببینه کلید تو ماشینش نیست به عمو حسین هم که عاشورا پیشمون بود زنگ زدم تا فکر کنه ببینه کلید اون شب دست تو نبوده به بخش هم زنگ...
13 آذر 1391

این روزها با شیرین پسرم

           سلام سیب گلاب مامان!عزیزدلم امروز بعد از تمام شدن شیفت امدم مهدکودک دنبالت یک پسر خیلی بد که پسر مربی مهدکودکت هم هست اسمش شهراد است وقتی تو داشتی کفشهاتو میپوشیدی بی دلیل تو رو میزددد!!!منم زودی کفشهاتو پوشیدم تا با هم بریم طبق معمول خواستی تاب تاب عباسی و سرسره بازی کنی منم حریفت نمیشم که سریع رفتی نشستی رو تاب پاهاتم میزنی زمین میری عقب خودتو تاب تاب میدی عزیز دلم .میلیه های تاب سرد بودن و میگفتی مامان سرده!قربونت برم نفسم. بعد شهراد سریع رفت بیرون حیاط بیمارستان ماشین ها در تردد هستند تو با صدای بلند گفتی شهراد ماشین!!!قربون خودتو و قلب مهربونت برم الهی عزیزم ناز...
12 آذر 1391

عکسهای زیبای عزیزترینم در مسابقه محرم

سلام گل مامان درسته که بغیر از خودم کسی بهت رای نداد چون من برات تبلیغ هم نکردم نازنینم .مشک ان است که خود ببوید نه انکه عطار بگوید!ولی به نظر من تو عسل ترن و زیباترین کودک دنیایی نفسم انشاالله که امام حسین و ابوالفضل نگهدار وجود نازنینت باشه .این مسابقات سرگرمی هستند خدا کنه تو زندگی واقعی همیشه برنده و نفر اول باشی نازنینم .دوستت دارم یک دنیا و برات ارزوی موفقیت میکنم و چون به نظر من واقعا این عکست سرشار از معصومیته و بسیار هم پر محتواست اونو دوباره هم ویرایش شده و هم ساده برات میذارم امام زمان پشت و پناهت عزیزم.دوستت دارم میلیون میلیون.         ...
11 آذر 1391

سلامتی

  محمد عزیزم چند روزیست که بیماری.با تمام وجود حاضر م درد و ناخوشی ات را به جان بخرم تا تو سالم باشی.برایت ارزوی سلامتی از درگاه خداوند متعال را خواستارم. ...
9 آذر 1391

هر روز با امیر مهدی عزیزم

سلام پشمک مامان!هوا خیلی خیلی سرد شده.من امشب شبکارم عزیزدلم .دیروز روز بدی بود نفسم بابا دو بار ناگهانی دچار خونریزی از بینی شد و فشارشو هم کنترل کردم مشکل نداشت حاضر نشد بیاد دکتر هر کار کردم خیلی نگرانش شدم امروز خدا رو شکر مشکلی نداشت .گل پسرم من امروز حمامت کردم چون سرما خورده بودی و میترسیدم بدتر بشی دو هفته حمامت نکردم ولی دیدم سرما خوردگیت خوب نشد که هیچی بلکه بدنت هم کمثیف شده و یک جور دیگه داری مریض میشی این بود که بردمت حمام و تو هم عشق اب و اب بازی!!! خیلی دلم میخواد که امسال برف بباره تا تو برفم ببینی سال قبل دیدی اما فکر نمیکنم چیزی یادت باشه اخه به نظر من تو هر روز درکت از روز قبل بیشتر میشه و عشق منم نسبت به تو ...
8 آذر 1391

امشب

  سلام مهربون مامان.الهی بمیرم که سرما خوردی عزیزم .از قبل از تاسوعا عاشورا لارنژیت شدی الانم ادامه داره عزیزم تو خیلی صبوری نازنینم .عزیزترینم امروز عصر کار بودم و یک بچه 6 ماهه مریضم بود از خدا میخواهم که هیچ وقت هیچ نی نی بیمار نباشه و هیچ مادری نگران بچه اش نباشه .عزیزم وقتی که به صورت زیبای تو نگاه میکنم غرق در شادی میشم و وقتی که بوی تن تو رو با تمام وجود استنشاق میکنم لبریز از عشق میشم و همون موقع از خدا میخواهم که اغوش هیچ مادری بی فرزند نباشه عزیزم امیدوارم خدا لذت مادر شدن رو به همه اونایی که نی نی ندارن بده و همه نی نی ها هم سالم  باشن و تو نازنینم هم به زودی خوب بشی عزیزم من امشب از صدای خر خر کردن تو در خواب...
7 آذر 1391

عکس های محرم گل پسرم

  سلام دسته گلم .تاسوعا و عاشورا هم تمام شد چقدر مراسم شام غریبان دیشب زیبا و حزن انگیز بود عزیز دل مامان ماه محرم تمام میشه اما هیچ وقت مظلومیت و حقانیت امام حسین فراموش نمیشه انشاالله که پیرو ان امام معصوم باشی و همیشه در زندگیت خدا رو در نظر داشته باشی عزیزم . دیشب با چشمان معصوم و زیبایت مراسم شام غریبانو نگاه میکردی .با دستای کوچولوت شمع روشن کردی عزیزم ارزوی من همیشه این بوده و هست که پسری با ایمان باشی عزیزم و همیشه سالم باشی نفسم و به بالاترین درجات دینی و علمی برسی عزیزترینم. چند تا عکس از این محرم برات میذارم عزیز نازنینم:                 ...
7 آذر 1391

این چند روز

  سلام گل پسرم.خدا رو شکر نذری امسال هم به خوبی برگزار شد بابایی امسال تصمیم گرفته بود نذری رو تو خونه مامانش بده و یک کم کارای ما سخت تر شد اما به لطف اقا امام حسین کارها به خوبی پیش رفت خدا قبول کنه انشاالله .عزیزجون یعنی مامان من و خاله شقایق لطف کردند و این چند روز نذر از تو به خوبی مراقبت کردند عزیزم دستشون درد نکنه .نیما پسر خاله ات هم به عشق تو میرفت خونه عزیز جون و باهات بازی میکرد .ناگفته نماند که هر دو تاتون مثل هم شیطونید اما به قول خاله شقایق اگه نیما یک نفره تو یازده نفر هستی عزیزممممم!!اما ابجی نیما ملیکا که دیگه خانم شده و شیطونی نمیکنه.ولی گل پسرم امروز وقتی ساعت 7:30 عصر رفتم دنبالت فهمیدم خاله شقایق هنوز ناهار نخ...
5 آذر 1391